♥`*•.¸¸.•*´♥هرچــــــی تو بخـــــــــــوای♥`*•.¸¸.•*´♥ | ||
|
این کلیپ واقعا خنده داره اگه نبینی
از دست میدی هر چه زود تر نگاه کن...
خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ..
این کلیپ که گلچینی از کار های طنز هستش رو از دست ندید...
حرکات دخترا در مواقع مختلف (آخر خنده) وقتی که مهربونن ———- مثل یه خرگوش ملوس دوست داشتنین وقتی که اعصبانی میشن ———- مثل دیونه ها میشن دیگه نمیشه رفت سمتشون وقتی غر میزنن ——— مثل مگس میرن رو اعصابت وقتی که ناز میکنن ———- مثل یه بچه نق نقو اعصابتو خورد میکنن وقتی که دروغ میگن —— قیافشون شبیه سوسک میشه(نکته کنکوری) وقتی ناراحت میشن ———- مثل یه گنجشک تیر خورده دلسوز میشن وقتی خوشحال میشن ——– مثل کانگورو اینور اونور میپرن وقتی جیغ میزنن ——— مثل یه سوزن که بهت میزنن از جا میپری وقتی که بترسن ——— مثل موش سریع یه جا قایم میشن وقتی خجالت بکشن ——- مثل لبو قرمز میشن وقتی که حرف میزنن ——– مثل رادیو خراب باید بزنی تو سرش تا قطع شه وقتی که گریه میکنن ——- مثل بچه های شیش ماهه حتما باید نازش کنی تا آروم شه زن به شیطان گفت : آیا آن مرد خیاط را می بینی ؟ میتوانی بروی وسوسه اش کنی که همسرش را طلاق دهد ؟
شیطان گفت : آری و این کار بسیار آسان است پس شیطان به سوی مرد خیاط رفت و به هر طریقی سعی می کرد او را وسوسه کند اما مرد خیاط همسرش را بسیار دوست داشت و اصلا به طلاق فکر هم نمی کرد پس شیطان برگشت و به شکست خود در مقابل مرد خیاط اعتراف کرد سپس زن گفت : اکنون آنچه اتفاق می افتد ببین و تماشا کن زن به طرف مرد خیاط رفت و به او گفت : چند متری از این پارچه ی زیبا میخواهم پسرم میخواهد آن را به معشوقه اش هدیه دهد پس خیاط پارچه را به زن داد. سپس آن زن رفت به خانه مرد خیاط و در زد و زن خیاط در را باز کرد وآن زن به او گفت : اگر ممکن است میخواهم وارد خانه تان شوم برای ادای نماز ، و زن خیاط گفت :بفرمایید،خوش آمدید و آن زن پس از آنکه نمازش تمام شد آن پارچه را پشت در اتاق گذاشت بدون آنکه زن خیاط متوجه شود و سپس از خانه خارج شد و هنگامی که مرد خیاط به خانه برگشت آن پارچه را دید و فورا داستان آن زن و معشوقه ی پسرش را به یاد آورد و همسرش را همان موقع طلاق داد سپس شیطان گفت : اکنون من به کید و مکر زنان اعتراف می کنم و آن زن گفت :کمی صبر کن نظرت چیست اگر مرد خیاط و همسرش را به همدیگر بازگردانم؟؟؟!!! شیطان با تعجب گفت : چگونه ؟؟؟ آن زن روز بعدش رفت پیش خیاط و به او گفت همان پارچه ی زیبایی را که دیروز از شما خریدم یکی دیگر میخواهم برای اینکه دیروز رفتم به خانه ی یک زنی محترم برای ادای نمازو آن پارچه را آنجا فراموش کردم و خجالت کشیدم دوباره بروم و پارچه را از او بگیرم و اینجا مرد خیاط رفت و از همسرش عذرخواهی کرد و او را برگرداند به خانه اش. و الان شیطان در بیمارستان روانی به سر میبرد!! از مادربزرگم میپرسم شما بزرگترین یا خاله بزرگ
♦.♦.♦.♦.♦جوک های پ نه پ جدید♦.♦.♦.♦.♦
رفتنم نان بگیرم نانوا بهم میگه نان میخوای
♦.♦.♦.♦.♦جوک های پ نه پ جدید♦.♦.♦.♦.♦
به دوستم میگم من از لبنیات بدم میاد میگه یعنی ماستم نمی خوری؟
♦.♦.♦.♦.♦جوک های پ نه پ جدید♦.♦.♦.♦.♦
تو بانک واسه یه پیرزنه داشتم فیش پر میکردم ازش میپرسم شماره تلفن
♦.♦.♦.♦.♦جوک های پ نه پ جدید♦.♦.♦.♦.♦
رفتم عطاری یارو میپرسه دارو گیاهی میخواستید؟
♦.♦.♦.♦.♦جوک های پ نه پ جدید♦.♦.♦.♦.♦
ماشینو بردم کارواش
♦.♦.♦.♦.♦جوک های پ نه پ جدید♦.♦.♦.♦.♦
جلو عابر بانک صف وایسادیم یارو اومده میپرسه صفه؟
♦.♦.♦.♦.♦جوک های پ نه پ جدید♦.♦.♦.♦.♦
به رفیقم میگم شارژر سوزنی داری؟
♦.♦.♦.♦.♦جوک های پ نه پ جدید♦.♦.♦.♦.♦
میگم به جای سمنو حنا خوردم
♦.♦.♦.♦.♦جوک های پ نه پ جدید♦.♦.♦.♦.♦
استادم بهم میگه چشمات ضعیفه که عینک زدی؟
♦.♦.♦.♦.♦جوک های پ نه پ جدید♦.♦.♦.♦.♦
میبینه رفتم هندونه خریدما میگه هندونه ست؟
♦.♦.♦.♦.♦جوک های پ نه پ جدید♦.♦.♦.♦.♦
میگم عکسها رو از فلش ریختی تو هارد کامپیوتر ؟
♦.♦.♦.♦.♦جوک های پ نه پ جدید♦.♦.♦.♦.♦
دیروز داشتم آب می خوردم که یهو پرید تو گلوم بابام اومده می گه بزنم پشتت؟ منبع:namakstan.ir |
|
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |